پاسخ:
با سلام
پاسخ از بنده:
اولاً
استدلال شما تمام نیست به لزوم امکان تماس با جسم مادّی حضرت بهنگام ظهور مثالی ایشان برای خواص اولیاء!!
چرا که اصلاً شما جز در عالم مثال «درک از زندگی» و «امکان رؤیت» ندارید و هرچه میبینید همه صورتهایی است که در عالمِ مثالِ متّصل به خودتان مشاهده میکنید، و مادّی بودن یک انفعال و نقص است که لزومی با ظهور مثالی ندارد (دقت شود که موجودی در مرتبه ناقص قوّه ی مادّی حتماً در وجه فعلیتش دارای وجه مثالی هست، ولی موجودی در مرتبه ی کمال مثالی لزومی به داشتن «جنس مادّی» ندارد.)
ثانیاً
به بیان علامه طباطبایی در رساله الانسان بعد الدنیا: «مادّه نه جسم است، ونه محسوس»! و این جسمیّت و محسوس بودن همه در موطن مثالیِ شما درک میشود، و به بیانشان در رساله الوسایط : «مرتبه مثالی دارای احکام مادّی هست ولی از جنس مادّی مبرّاست و جواز اتّصاف به افعالی که در مرتبه مادّی هستند را دارد بدون آنکه لزومی به جنس مادّی داشته باشد». در نتیجه همه آنچه شما میبینید «ظهور مثالی» است، و اصلا شما تاکنون مادّه را ندیده اید (که نه جسم است و نه محسوس)! و لذا بیننده به صرف درک حسی تفاوتِ میان بدنی که منشأ مثالی دارد با بدنی که منشأ مادّی دارد، را متوجه نمیشود.
ثالثاً
«امکان رویتِ حضرت» با توجه به بیانات فوق، همه در موطن عالم مثالِ محقق میشود، و اینکه مورد رویت «بدن مثالی» بوده باشد یا «بدن مادّی»، موجب تغییری در امکان رویت و شناخت امام نمیشود.
«امکان رویت» برای خواص اولیاء حضرت حجّت:
مفضل بن عمرو از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمودند :
« إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَیْبَتَیْنِ إِحْدَاهُمَا تَطُولُ حَتَّى یَقُولَ بَعْضُهُمْ مَاتَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ قُتِلَ وَ یَقُولَ بَعْضُهُمْ ذَهَبَ حَتَّى لَا یَبْقَى عَلَى أَمْرِهِ مِنْ أَصْحَابِهِ إِلَّا نَفَرٌ یَسِیرٌ لَا یَطَّلِعُ عَلَى مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وُلْدِهِ وَ لَا غَیْرِهِ إِلَّا الْمَوْلَى الَّذِی یَلِی أَمْرَهُ »
ترجمه : « برای صاحب این امر دو غیبت است که یکی از آن دو طولانی است به قدری که بعضی می گویند او مرده است و بعضی دیگر می پندارند که او کشته شده است و بعضی خیال می کنند که او رفته است و اثری از او باقی نیست ! در آن زمان از زمره یاران وی تعداد بسیار اندکی وفادار می مانند . کسی از دوستان و غیردوستان از محل او آگاهی ندارد مگر اشخاص ویژه ای که عهده دار کار حضرت هستند فقط چنین فردی از محل او با خبر است .»
روایتی دیگر که ابوبصیر ازامام صادق (علیه السلام) نقل نموده است که حضرت فرمودند : « لَا بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَیْبَةٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ فِی غَیْبَتِهِ مِنْ عُزْلَةٍ وَ نِعْمَ الْمَنْزِلُ طَیْبَةُ وَ مَا بِثَلَاثِینَ مِنْ وَحْشَةٍ »
ترجمه : « خواسته و سنّت الهی بر این است که صاحب این امر ناگزیر غیبتی کند و در دوران غیبت نیز ناچار از کناره گیری و دوری از مردم است و شهر مدینه طیّبه منزلگاهی نیکو است و با وجود سی نفر همراه هرگز او تنها نخواهد بود .»
*****
متن بیان علامه طباطبایی :
«الرسائل التوحیدیة، رساله الانسان بعد الدنیا»، ص: 216و217 :
و ینبغی لک أن تتثبت فی تصور معنى المادة و انها جوهر شأنها قبول الآثار الجسمیة و تحققها فی الأجسام مصحح الانفعالات التی یرد علیها و لیست بجسم و لا محسوس و إیاک أن تتصور أنها الجسمیة التی فی الموجودات الجسمانیة فهذا هو الذی عزب عن جمع من علماء الظواهر فتلقوا ما ذکره المتألهون من أصحاب البرهان على غیر وجهه و حسبوا أن قولنا أن البرزخ لا مادة له مثلا أو أن لذائذه خیالیة أو هناک لذة عقلیة معناها إنها وهمیة سرابیة غیر موجودة فی الخارج إلا فی الوهم و التصور و ذلک انحراف عن المقصود غلط من جهة المعنى.»
ترجمه از کتاب «انسان از آغاز تا انجام»، ص: 84و85 :
«در اینجا کاملا بجاست که معناى «ماده» به نحو صحیحى تصور شود و در این نکته تأمل کافى به عمل آید که ماده جوهرى است با قابلیت پذیرفتن آثار جسمى و مصحح تغییر و تحولاتى که در جسم روى مىدهد و بالاخره باید توجه شود که ماده نه جسم است و نه محسوس. نباید تصور کرد ماده همان جسمیتى است که در موجودات جسمانى وجود دارد. این مطلبى است که از ذهن بعضى علماء سطحى دور مانده و نتیجتا آنچه را که متألهین از اصحاب برهان، بیان داشتهاند، بر غیر وجه صحیحش حمل نموده و پنداشتهاند وقتى گفته مىشود برزخ ماده ندارد، لذائذ برزخ خیالى است و لذائذ عقلانى وجود دارد، مراد این است که آنها وهم و سرابى بیش نیستند و جز در وهم و خیال، هیچ گونه وجودى در خارج ندارند. این پندار هم فى نفسه باطل است و هم انحرافى است در درک مقصود.»
******
«الرسائل التوحیدیة، رساله الوسایط»، ص: 216و217 :
«فإذا فرضنا موجودا جوهریا مادیا طبیعیا تحقق هناک جهات ثلاث الوجود الجوهری مجردا عن التقید بالمادة و الأحکام التی عند المادة و الوجود الجوهری مجردا عن المادة دون الأحکام التی عند المادة و الوجود الجوهری المادی و هذه الثلاث هی التی تسمیها الحکماء بالوجود و الوجود المثالی و الوجود المادی.
ثم إن من الضروری أن فی مرتبة الوجود المثالی من الإنسان مثلا جواز الاتصاف بالأفعال الصادرة عنه فی مرتبة الوجود المادی»
ترجمه از کتاب «رسائل توحیدی»، ص157:
اگر یک موجود جوهرى مادى وطبیعى را درنظر بگیریم، سه جهت در آنجا، تحقق خواهد داشت: 1. وجود جوهرى که از تقید به ماده واحکامى که با ماده است، مجرد و مبراست. 2. وجودجوهرى که از جنس ماده مبراست نه از احکامى که با ماده است. 3. وجود جوهرى با جنس و احکام مادى. واین سه، همان است که فلاسفه آن را «وجود مجرد» و «وجود مثالى» و «وجود مادى» مى نامند. و باید دانست که اتصاف مرتبه وجود مثالى به افعالى که از مرتبه وجود مادى تحقق مى یابد، روا مى باشد»